دلایل ازدواج امام حسن با دختر اشعث و ازدواج حضرت سکینه؟؟؟


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ؛ ﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﺮﻑ ﺯﺩﻥ، ﻧﻪ ﺩﺷﻤﻨﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﺟﻨﮓ ﮐﺮﺩﻥ، ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺗـﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺭﺿﺎﯾﻢ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ... ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﻪ، ﺧـﺴـﺘـﻪ، ﺍﺯ ﺯﻥ ﻭ ﻣﺮﺩ ﻭ ﻫﺮ ﻧﺎ ﺭﻓﯿﻘﯽ ﻓﺮﺍﺭﯼ ﺍﻡ، ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢﭼﺸﻤﻬﺎ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺎﻧﻨﺪ ، ﻣﺪﺍﻡ ﻫﺪﻓﻮﻥ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺭﻡﺻﺪﺍ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺎﻧـﻨﺪ ... ﺍﯾﻦ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺖ ! ﺍﯾﻦ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻗﺒﻞ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ

بهترین سخن و دلنشین ترین سخنی که تا حالا شنیدیده اید از کدام منبع بوده است؟

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دلم گرفته دستان تو را و آدرس barooni84.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 7
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 7
بازدید ماه : 1814
بازدید کل : 89114
تعداد مطالب : 200
تعداد نظرات : 89
تعداد آنلاین : 1

آمار مطالب

:: کل مطالب : 200
:: کل نظرات : 89

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 7
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 7
:: بازدید ماه : 1814
:: بازدید سال : 5615
:: بازدید کلی : 89114

RSS

Powered By
loxblog.Com

دلایل ازدواج امام حسن با دختر اشعث و ازدواج حضرت سکینه؟؟؟
دو شنبه 25 دی 1391 ساعت 12:14 | بازدید : 873 | نوشته ‌شده به دست رضـــــا | ( نظرات )

چرا امام حسن(ع)با معاویه صلح کرد؟ مگر پس از شهادت امیر المومنان(ع)، شیعیان و پیروان‏ علی(ع)با فرزندش حسن مجتبی(ع)بیعت نکرده بودند؟

ابتدا به همه خواننندگان و مخاطبان عزیز سایت خبرآنلاین عرض سلام دارم و فرارسیدن سالروز رحلت جانگداز رسول اکرم(ص) و همچنین شهادت جانسور امام مجتبی(ع) و شهادت ثامن الحجج حضرت امام رضا(ع) را تسلیت عرض می‌کنم.
درباره اینکه چرا حضرت امام حسن مجتبی(ع) با معاویه صلح می‌کند، باید دانست که اوضاع و احوال جهان اسلام متأسفانه بعد از رحلت پیغمبر به سبب عدم استقرار ولایت در حاکمیت جامعه اسلامی به سرعت رو به انحطاط و قهقرا رفت. یعنی ارزش‌های والای دینی و معنوی رنگ باخت و به ارزش‌های دوره جاهلی تبدیل شد، لذا مردمی که در دوره پیغمبر(ص) با تلاش‌های آن حضرت، معنوی شده و یا در حال معنوی شدن بودند و از دنیا و دنیا‌زدگی دور می‌شدند، با غصب خلافت ما می‌بینیم که این ارزش‌های جاهلی دوباره به میان مردم برمی‌گردد و کار به جایی می‌رسد که وقتی امیر‌المومنین(ع) بعد از 25 سال به خلافت می‌رسد و می‌خواهد این مردم را به حال و هوای دوره پیغمبر، برگرداند، آن‌ها مقاومت می‌کنند و نمی‌پذیرند با علم بر اینکه ایشان دارند به سیره پیغمبر رفتار می‌کند.
ما می‌بینیم در برابر سیاست‌‌های حضرت اعتراض می‌کنند. کسانی مثل زبیر و طلحه می‌آیند به سیاست‌های اقتصادی امیر‌المومنین(ع) حمله می‌کنند و روش عمر را به رخ آن بزرگوار می‌کشند و می‌گویند چرا مثل عمر رفتار نمی‌کنی که حضرت می‌پرسد سیره پیغمبر مهم‌تر است یا سیره عمر؟ من عین پیغمبر رفتار می‌کنم و شما هم خوب می‌دانید. می‌‌بینند حضرت درست می‌گویند ولی اینها دیگر سیره پیغمبر را بوسیده‌ و کنار گذاشته‌ بودند.
لذا اینگونه نیست که پیروان امیر‌المومنین (ع) به امام مجتبی(ع) رو آورده باشند، آن‌ها دل امیر‌المومنین (ع) را خون کرده بودند. حضرت، در اواخر عمرشان، اصلاً اطاعت نمی‌شدند. امیرالمومنین(ع) لشکری فراهم کرده بود برای یکسره کردن کار معاویه که این لشکر را پراکنده کرده و به هم ریختند. اشراف خائن کوفه و یک‌سری از خواص و نخبگانی که در توده‌ها تأثیر‌گذار بودند، لشکر را از هم پاشیدند. منتهی، شهادت مظلومانه امیر‌المومنین(ع)، یک حالت عاطفی در کوفه ایجاد کرد، غربت حضرت و مظلومیت و شهادتشان در محراب عبادت، یک هیجانی ایجاد کرد که عموم مردم آمدند سراغ امام مجتبی(ع) و با آن حضرت بیعت کردند. منتهی تا چه زمانی؟ تا موقعی که حضرت از آنها انتظار ندارد که در برابر دشمنان بایستند و بخواهند از حکومت حق آن حضرت دفاع کنند. همین که حضرت آنها را برای مقابله با هجوم معاویه که وارد عراق شده بود، دعوت کرد، همراهی نکردند.
امام حسن(ع) قصد حمله به معاویه نداشت، بلکه این معاویه بود که وقتی دید تلاش‌هایی که برای تخریب شخصیت امیر‌المومنین(ع) و تضعیف خلافت آن حضرت کرده بود، حالا در پی شهادت آن بزرگوار و روی کار آمدن امام مجتبی(ع)، همه‌اش بهم ریخته، لذا احساس خطر کرد و گفت نباید به امام مجتبی(ع) فرصت داد که اگر فرصت پیدا کند می‌تواند اوضاع و احوال را سامان بدهد. لذا امام حسن در کوفه بود و معاویه به آنجا لشکر‌کشی کرده بود، وقتی امام مجتبی(ع) می‌خواهد برای مقابله با معاویه مردم را بسیج کند، مردم حاضر به همراهی نیستند. چرا؟ چون اساس می‌کنند دوباره جنگی مثل صفین می‌خواهد پیش بیاید. جنگی که حاصلش، فقط کشت و کشتار است و غنیمت گرفتن و اسیر بردن در این جنگ وجود ندارد. لذا کوتاهی و سستی کرده و امام را به درستی یاری نکردند. گروهی هم که در اثر سرزنش یاران خاص امام(ع) یا در اثر رودربایستی، چون اینها از امام مجتبی(ع) حقوق می‌گرفتند که به فرمان او به جنگ بروند، حالا در یک عمل انجام گرفته قرار گرفته و آمدند، منتهی انگیزه جنگیدن نداشتند لذا ما می‌بینیم که امام مجتبی(ع) چون می‌داند لشکری فراهم شده که انگیزه نداشته و ترکیب ناهمگونی دارد و اگر اینها مقابل دشمن بایستند، مشکل ایجاد می‌شود. در جنگ صفین، لشکر پدرشان یک‌دست بودند و با یک اقدام خائنانه و توطئه عمر‌وعاص، لشکر امیر‌المومنین(ع) از هم پاشید. حضرت را در آستانه پیروزی مطلق، مجبور به پذیرش آتش‌بس ناهنگامی کردند. حالا این لشکر که اصلاً ترکیب یک‌دست ندارد و هنوز جنگ صورت نگرفته، اینها کار را خراب خواهند کرد. این است که امام مجتبی(ع) با توجه به یک چنین وضعی تلاش کرد تا افرادی را که با انگیزه‌های غیر‌معنوی آمدند از سپاه خودش تسویه کنند، سپاه بر ضد آن حضرت شورش کرد. در این لشکریان، خوارج هم حضور داشتند که حمله کردند به طرف امام و نعوذ‌باالله گفتند حسن(ع) هم مانند پدرش کافر شده است. قصد جان امام را داشتند و ایشان را زخمی هم کردند. بعد هم بعضاً رجال و سرشناسان لشکریان امام حسن مجتبی با معاویه مکاتبه کردند که تو تعیین کن که حسن را زنده یا مرده تحویلت بدهیم. ببینید سازمان سپاه امام حسن از هم پاشیده، امام را مجروح کرده‌اند، با دشمن امام مکاتبه کرده و اینگونه گفته‌اند. بعد هم امام مجتبی(ع) این‌طور نبود که فوراً با معاویه بیعت کند و صلح را بپذیرد، بلکه امام(ع) با همان حالت مجروح به میان لشکریانی که سازمانشان از بین رفته بود، آمد و با آنها اتمام حجت کرد. فرمود این پیشنهاد صلح معاویه است که از من خواسته است که کناره‌گیری کنم ولی شما از پیغمبرتان شنیده‌اید که خلافت بر بنی‌امیه حرام است و اگر معاویه را بالای منبر من دیدید، پایین بیاورید و بکشید. اگر رضای خدا و سعادت آخرت را می‌خواهید، به جنگ او برویم. اما اگر دنیا و لذت‌ها و نعمت‌های دنیا را ترجیح می‌دهید، صلح را بپذیریم، فریاد زدند از همه طرف که دنیا و دنیا و نعمت‌های دنیا را ما ترجیح می‌دهیم. یعنی صلح کن و کناره‌گیری کن. لذا امام مجتبی(ع) توطئه قتل خود و نابودی اسلام را با پذیرش این صلح، خنثی کرد.

آیا بهتر نبود که آنچه را بعداً امام حسین(ع) انجام دادند، امام حسن(ع) جلوتر انجام می‌دادند و در برابر معاویه قیام می‌کردند، حالا یا پیروز می‌کردند و یا با شهادت خودشان در واقع حکومت معاویه را متزلزل می‌کردند؟

ببینید اصلاً شرایط زمان امام حسن با امام حسین متفاوت است. معاویه، کسی است که هر چند ناحق است، ولی به سبب شرایطی که خلفای غاصب پیشین برایش فراهم کرده بودند، از یک مقبولیت و مشروعیت غیر‌واقعی در شام و بخش‌هایی از عالم اسلام، برخوردار بود. معاویه حدود 20 سال بود، زمان خلیفه دوم و سوم و چند سال هم زمان امیر‌المومنین(ع) یاغیانه در آن موقعیت قرار گرفته بود. بعد، امام مجتبی(ع) در جایگاه رهبری نظام بود، از این جهت امام مجتبی(ع) وظیفه داشت این یاغی را سر جایش بنشاند. منتهی مردم به صراحت می‌گویند ما نمی‌خواهیم و ما حاضر نیستیم با تو همراه باشیم که این سرکش را سرکوب کنیم. ما خودمان به حکومت او راضی‌تر هستیم، لذا اگر امام (ع) می‌خواست بایستد، قبل از این که دشمن بخواهد امام را بکشد، همین نیرو‌های خودی امام را کشته بودند و امروز بنده و شما به امام خرده می‌گرفتیم که شما که دیدید یارانتان خائن هستند، چرا صلح نکردید؟
ببینید پسر عموی امام(ع) به ایشان خیانت کرد؛ عبید‌الله ‌‌ابن عباس، فرمانده پیش‌ قراولان سپاه امام حسن(ع) بود که مقابل معاویه بایستند، با اینکه معاویه دو فرزند او را کشته بود و همسرش دیوانه شده و سر به بیابان گذاشته و دیگر از دست رفته بود، این عبید‌الله‌‌ابن عباس که پسر عموی امام بود، به امام زمانش خیانت می‌کند و پسر عمو و بزرگ قبیله‌اش را رها می‌کند و حتی خون بچه‌ها و از دست دادن همسرش را فراموش می‌کند و وقتی رشوه معاویه را می‌بیند، به طرف او می رود. حالا اگر امام حسن(ع) در چنین شرایطی ایستادگی می‌کرد، پیش از اینکه معاویه بخواهد متعرض آن بزرگوار باشد، نیرو‌های خودی آن حضرت را به شهادت می‌رساندند و دیگر برای امام(ع)، هیچ جای توجیهی باقی نمی‌ماند و همه می‌گفتند شما که می‌دانستید این‌طور است، چرا با یک چنین مردمی مقابله کردید و یک چنین نتیجه‌ای هم حاصل شد. اما زمان امام حسین(ع) متفاوت است و شرایط تغییر پیدا کرده است. این نکته را باید برای خوانندگان محترم به خوبی تبیین ‌کنم که امام حسین(ع) که در برابر یزید می‌ایستد، بخش اعظم دوران امامتش یعنی 10 سال از مدت 10 سال و نیم امامتش را معاصر معاویه است و دقیقا مثل امام حسن(ع) رفتار می‌کند. یعنی امام حسین در بخش اعظم دوران امامتش مثل دوران برادرش با معاویه کنار می‌آید و به صلح برادر استوار می‌ماند امام همین که معاویه می‌میرد و شرایط تغییر پیدا می‌کند، مقابل یزد می‌ایستد. به تعبیر دیگر، اگر امام مجتبی زنده بود و معاویه می‌مرد و یزد روی کار می‌آمد، امام مجتبی(ع) همان کار امام حسین را می‌کرد.
یکی از خوانندگان خبرآنلاین پرسیده که اصولاً اگر صلح، کار درستی بوده، چرا امام حسین با یزد صلح نکرد؟

اولاً یزید به محض اینکه روی کار آمد، از اولین اقداماتش، نوشتن نامه‌ای به فرمانروای مدینه بود مبنی بر اینکه باید از حسین(ع) برای من بیعت بگیری و اگر بیعت نکرد، گردن او را بزنی و برای من بفرستی. امام حسین(ع) به چند دلیل ایستادگی می کند. یک دلیل این است که یزید اگر چه پسر معاویه است که لعنت خدا بر هر دو باد، اما از نظر موقعیت با پدرش قابل قیاس نیست. معاویه، جزو اصحاب پیغمبر به شمار می‌آمد و ظواهری از شرع را رعایت می‌کرد و حرمت شکنی ظواهر شرع را نداشت. یزید به فسق و فجور معروف بود. یعنی آن‌قدر وضع یزید خراب بود که وقتی معاویه می‌خواست او را به عنوان ولیعهد انتخاب بکند به زیاد ‌ابن ابیه، حاکم جلاد خودش در بصره نوشت که از مردم بصره برای یزید بیعت بگیر. او در جواب معاویه گفت تو چطور انتظار داری در حالی که یزید آشکارا فسق و فجور می‌کند و شراب می‌نوشد، با سگ‌ها و بوزینه‌ها بازی می‌کند و وقتش را به عیاشی با کنیزان و آوازه‌خوانی سر می‌کند، من برای او به عنوان خلیفه آینده و خلیفه پیغمبر از مردم بیعت بگیرم، در حالی که در بین مردم حسین‌ابن علی (ع) و عبد‌الله ابن ظهیر و عبد‌الله‌ابن عمر اینهایی که به زهد و تقوا معروف هستند، وجود دارند؟ خود او پیشنهاد می‌کند برای مدتی یزید را وادار که از این کار‌های خلاف، دست‌بردارد و مدتی به مسجد بیاید تا مردم ببینند که او اهل نماز هم است تا این ذهنیت ایجاد شود که شایستگی خلافت دارد. این فرد، خودش از عوامل بنی‌امیه و دشمن اهل بیت‌ است، اما می‌گوید جامعه، پذیرای چنین کسی به عنوان رهبر جامعه اسلامی نمی‌تواند باشد.
پس، اولین نکته این است که وضع یزید کاملاً متفاوت است و دوم اینکه طبق پیمان صلح امام مجتبی(ع)، معاویه تعهد سپرده بود که نباید جانشین تعیین کند. یعنی طبق پیام صلح امام حسن(ع) از او تعهد گرفته بود که حکومت به معاویه واگذار می‌شود، بعد از معاویه به حسن(ع) و اگر حسن(ع) در قید حیات نبود، به حسین ابن علی(ع) خواهد رسید و در هر حال معاویه، حق تعیین جانشین را ندارد. یعنی با این که 10 سال از پیمان صلح می‌گذرد و معاویه بر خلاف آن عمل می‌کند، امام حسین(ع)، مثل برادرش وفادار به آن صلح می‌ماند.
سوم اینکه علاوه بر امام حسین، همه امت اسلامی وظیفه داشتند در برابر این وضع بایستند. این مطلب را خود امام حسین(ع)، موقعی که با حر مواجه شده و حر مانع ورود امام به کوفه شده بود، حدیث پیغمبر را می‌خواند و می‌فرماید که رسول خدا اینگونه فرمود: هر‌گاه مسلمانی حاکم جائری را ببیند که بر مسلمان‌ها مسلط شده و عهد و پیام الهی را شکسته و حرام‌های خدا را حلال کرده و بدعت‌ها می‌گذارد، اگر به قول و فعل در برابر چنین حاکم جائری نایستد، بر خداست که او را همراه با آن حاکم جائر در آتش جهنم در‌افکند. یعنی نه فقط امام حسین که هر مسلمانی چنین وظیفه‌ای دارد، یعنی هرکس وظیفه دارد که وقتی یک چنین فرد فاسد و فاسق بدعت‌گذاری حاکم شده، مقابلش بایستند. معاویه این‌طور نبود که امام حسن(ع) بخواهد تک و تنها هم شده مقابلش بایستد و بعد، امام مجتبی(ع) در مقام خلافتی بود که مردم از او روی برگردانده و می‌گویند ما تو را نمی‌خواهیم. ما به این معاویه با همین وضعیتش، حتی اگر پیغمبر هم گفته باشد خلافت بر او حرام است، راضی هستیم. امام دیگر برای چه باید ایستادگی کند، یعنی اگر امام بایستد، کشته شدن آن بزرگوار دیگر شهادت نیست، بلکه انتحار است.
امام مجتبی(ع) با صلح خود معاویه و بنی‌امیه را در تاریخ برای اهل خرد و اولوالالباب، رسوا و خوار کرد و نشان داد که آن‌ها به هیچ عهد و پیمانی استوار نیستند و برای رسیدن به قدرت، همه چیز را زیر پا می‌گذارند در حقیقت همان کار امام حسن(ع) زمینه‌ای شد تا حماسه کربلا به وقوع بپیوندد و حقیقت اهل بیت و فساد و تباهی بنی‌امیه که مردم تا آن موقع نمی‌دانستند به این سرعت آشکار شود.

یکی از خوانندگان خبرآنلاین با بیان این که به نظرش، فلسفه‌ صلح امام حسن با قیام امام حسین سازگاری ندارد و جوابی که برخی علما می‌دهند مبنی بر این که رفتار آن حضرات به دلیل مقتضیات زمان بوده، استدلال قانع‌کننده‌ای نیست، پاسخ شما چیست؟

همان‌طور که اشاره کردم، واقعاً شرایط دو امام بزرگوار با یکدیگر متفاوت بود. دوباره تأکید می‌کنم که شرایط در زمان معاویه به صورتی بود که امام(ع) باید صلح می‌کرد و اگر صلح نمی‌کرد، قطعاً امام حسن(ع) و نیز امام حسین(ع) که همیشه در کنار امام حسن بود، کشته می‌شدند و اصلاً امامت نابود می‌شد. چون معنا ندارد امام حسین(ع) برادرش را که امامش است، جلو بفرستد و خودش کنار بایستد.
توجه داشته باشید داستان کربلا و امام سجاد(ع) متفاوت است. در ماجرای کربلا، امام سجاد(ع) بیمار بود و خدا اراده کرده بود که ایشان برای بقای امامت، زنده بمانند. منتهی، اگر امام حسن در مقابل معاویه می‌ایستاد، امام حسین به امامت نرسیده، کشته می‌شد و اصلاً امامت دیگر از بین می‌رفت.
نکته دیگر این است که اگر امام حسن در مقابل معاویه می‌ایستاد، علاوه بر این که خود و برادر بزرگوارش شهید می‌شدند، باقی‌مانده شیعیان امیرالمومنین(ع) هم نابود می‌شدند. لذا وقتی بعضی از شیعه‌های تند به امام مجتبی(ع) اعتراض کردند که چرا صلح را پذیرفتی؟ امام فرمودند این عمل من حکمت‌هایی دارد، اما آن‌ها نمی‌پذیرفتند و امام فرمود یکی از حکمت‌هایش این است که مَثل من و شما مثل خضر و موسی است. آن کار‌هایی را که خضر می‌کرد، موسی حکمتش را نمی‌دانست و اعتراض می‌کرد، می‌فرماید یکی از حکمت‌هایش این است که اگر این صلح صورت نمی‌گرفت، شما که باقیمانده شیعیان پدرم بودید، همه از بین می‌رفتید و دیگر چیزی به عنوان شیعه و مذهب حق باقی نمی‌ماند. دشمن هم همین را می‌خواست که اسلام واقعی نابود شود و اگر امام حسن(ع) صلح نمی‌کرد و می‌ایستاد، اصلاً اسلام حقیقی نابود شده بود و چیزی باقی نمی‌ماند ولی موقعیت امام حسین(ع) کاملاً متفاوت است.

یکی دیگر از خوانندگان خبرآنلاین پرسیده‌اند اگر امام حسین(ع) جای امام حسن(ع) بودند، آیا صلح با معاویه را می‌پذیرفتند؟ و آیا ممکن است امام معصومی با تصمیم امام دیگر مخالفت کند؟ چون در برخی کتب تاریخی آمده که امام حسین درباره صلح امام حسن اعتراض کرده و تعابیر تندی را نیز به کار می‌برند.

همان‌طوری که پیش از این در یک گفت‌وگوی دیگری که با خبرآنلاین داشتم، مطرح کرده‌ام، این منطق هرگز در شیعه وجود ندارد که یک امام معصوم نسبت به تصمیم امام معصوم دیگر با تندی اعتراض کند. ما معتقد هستیم شیعه باید تابع امام زمان خودش و پیرو ولایت او باشد و یک شیعه واقعیِ ولایی، هرگز در برابر دستور و تصمیم و اراده امام زمانش، نه تنها اعتراضی نمی‌کند، بلکه به خود اجازه نمی‌دهد که آن تصمیم را زیر سؤال ببرد و یا فکرش را بکند. یک شیعه معمولی چنین کاری نمی‌کند تا چه برسد به امام حسین(ع) که خود عصمت دارد و امام زمانش یک چنین تصمیمی را گرفته است. بنابراین اصلاً صورت مسئله کاملاً غلط است و این مطلب در منابع سنی‌ها آمده و از دید ما کاملاً مطرود و غیر قابل قبول است.
در برخی از منابع اهل تسنن، در همین تاریخ طبری و امثال آن آمده که امام حسن(ع) با پدر بزرگوارش اختلاف داشت و امام حسن(ع) اصلاً گرایش‌های عثمانی داشت و بارها به امیر‌المومنین(ع) عرض کرد که گفتم در این مورد چنین بکن، گوش ندادی و نتیجه‌اش را دیدی و در این مورد گفتم این‌طور عمل نکن، کردی و نتیجه‌اش را دیدی! این مطالب چگونه می‌تواند صحت داشته باشد؟ ما چطور می‌توانیم چنین اعتقادی داشته باشیم. اصلاً از ساحت یک شیعه عادی به دور است تا چه برسد به معصوم.
نکته دیگر اینکه همان‌طور که اشاره کردم، بخش اعظم امامت امام حسین(ع) معاصر با معاویه است و در این مدت، عین برادر عمل می‌کند. ما دو نکته را در این رابطه داریم. زمانی که امام حسن(ع) صلح کرد، این صلح برای یک عده‌ از شیعه‌ها بسیار سنگین بود و دیدند امام نمی‌پذیرد که خلاف عهدی که بسته عمل کند، آمدند سراغ امام حسین(ع) و گفتند آقا اگر شما با تصمیم برادرتان مخالف هستید، ما حاضر هستیم با شما بیعت کنیم که امام فرمودند این چه حرفی است که می‌زنید، ایشان امام بر من و امام بر شما است و اطاعت از او بر همه ما واجب است. حالا ممکن است این استنباط را بکنیم که شاید نظر امام حسین مخالفت بوده ولی چون امام حسن بر او امامت داشته، به ناچار پذیرفته است، مفهوم مخالفش این است که وقتی خودشان به امامت می‌رسند باید خلاف این عمل کند. اما وقتی خبر شهادت امام حسن(ع) به کوفه رسید، همان شیعه‌های تند نامه‌ای به امام حسین(ع) نوشتند، ضمن عرض تسلیت امام مجتبی(ع) گفتند حالا که خودتان امام هستید، اگر تصمیم دارید مقابل معاویه بایستید، ما حاضریم یاریتان کنیم، حضرت پاسخ داد چون شرایط مثل گذشته است، من مثل برادرم صبر می‌کنم. تا زمانی که این طاغوت زنده است، وضعیت همانگونه است. یعنی امام حسین بر عملکرد امام حسن صحه می‌گذارد و این حرف کاملاً پوچ است که امام حسین(ع) با نظر برادر مخالف بود.

یکی از خوانندگان، گفته‌ است، ما امام حسن مجتبی(ع) را کمتر می‌شناسیم، از خصوصیات رفتاری برجسته ایشان چند مورد را بیان بفرمایید.

امام مجتبی(ع)، مظهر حلم و صبر و استقامت بود. صبر امام مجتبی(ع) در برابر مشکلات، بسیار


:: موضوعات مرتبط: دل نوشته مذهبی , ,

|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 2
|
مجموع امتیاز : 2
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

[Comment_Gavator]
مسعود در تاریخ : 1391/10/25/1 - - گفته است :
[Comment_Content]


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: